برگشتن من به عنوان عضو حقیری از جامعه نخبگان

بله ما برگشتیم !
تموم اونایی که دعا کرده بودند از شر من و نظرات گهربار من نجات پیدا کنند برن یه فکری به حال خودشون کنند .
در ضمن از تموم اونایی که تو این مدت با اینکه من نمیتونستم تو وبلاگهاشون از خودم نظر در وکنم باز میومدند و نظر میدادن کمال تشکر رو دارم انشالا جبران میکنم .
خدایی این لهجه برره ای هم کلی دردسر ساز شده ها ! فرض کن با لهجه اصفهونی بخوان برره ای حرف بزن چه گندی میشه .راستی یه چیز جالب براتون بگم ما سر کلاس انگلیسی شاهد ظهور لهجه جدیدی هستیم میدونید چی ؟بابا بعضی ها حتی زبان انگلیسی رو هم با لهجه اصفهونی میگن دیگه ببین چه گندی میشه !
میخوام یه کم به نظرات قبلی ها جواب بدم نیست کلی جوابشون ندادم خوش به حالشون شده !
یرقان: یرقان جان بابا به امید روزی که کل جامعه بشه مرغدونی ببینم اون وقت میتونی بیای جامعه نسوان رو مرغ خطاب کنی.سیاوش تو هم زیاد موافق نباش بعدا به ضررت میشه ها ( حالا نیاین بزنینم به جرم فمینیست بودن ها )
فرزانه:اسمتو تو کلاس اموزش زبان نوشتم مدارکتو بیار ! زنبیلتم بردار نزدیک بود بیفتم ( بحث افتادن شد یاد یه چیزی افتادم یه استادی داریم این بیچاره هرسری که میاد سر کلاس از این سکویی که گذاشته شده زیر تخته سیاه .میوفته اگه روزی ۲ مرتبه نیوفته اموراتش نمیگذره دیگه اینقدر افتاده که دیگه واسه همه عادی شده دیگه کسی خندش نمیگیره البته به جز بعضی پسرهای بیمزه کلاس)
بچه مخفی : وا استغفرالله .چه حرفها تو کشور اسلامی و این حرفها .نبینم کسی از این حرفها بزنه ها ناسلامتی ما دانشجوی پیرو خط امامیم هاااااااااااا
مصطفا:خوبی دادا .ما خبیم شوما خبین؟ خانم بچه ها (بچه با کسره ) خوبن؟بابا عمرا بتونی تو اصفهانی حرف زدن به پای من برسی من کلی سابقه دارم اینجا .زبون اصفهونی رو بهتر از خودشون حرف میزنم پس خواهشن با لهجه خودت (فکر کنم مشهدی باشی نه؟)بیا دادا!
اناهیتا :مرسی عزیز حتما سر فرصت سر میزنم بهت
تو نظرات قبلی نه قبلی تر یه اقایی به نام مازیار مشکی پوش نوشته از متنات و عکسات خیلی ممنون !!!!!! میشه بگی عکسم کجا بود ؟تو توی این وبلاگ عکس میبینی؟
راستی من یه سوال داشتم من هاست برای عکس هام دارم و مشکلی ندارم ولی نمیدونم ادرس عکس رو باید چه جوری و کجای صفحه یا قالب وارد کنم کسی بلده بگه انشالا خیر ببینه.
نظرات 8 + ارسال نظر
محمد علی خداپرست سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:48 ب.ظ http://mohammadali.blogsky.com

مرد او از سر کار برگشت

دست هایش پر از خستگی بود

لابه لای دو چشم سیاهش

نور کمرنگ دلبستگی بود

از تنش کهنگی را در آورد

روی دیوار بی چیزی آویخت

سوی جوراب زخمی که خم شد

یکی، دو تا سکه روی زمین ریخت

دختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر داد

بعد آهسته پرسید :

بابا دفتر مشق مرا ندیدی ؟

با همین سوال البته می گفت :

کیف آیا برایم خریدی ؟

اخم های پدر توی هم رفت

پاسخش باز شرمندگی بود

مرگ در چشم این مرد عاجز

بهتر از این سرافکندگی بود

گفت : یادم بینداز فردا

کیف خوبی برایت بگیرم

در دلش می گفت : ای کاش تا صبح فردا بمیرم

دخترک باز مثل هر شب ناامید از پدر خفت، افسوس

این وسط مادری گریه می کرد

گریه می کرد و می گفت : افسوس

دوستان

ظلم واجحاف و تبعیض

جزء عادات دیرین خاک است

بین ما، ما که محکوم خاکیم

درد بالاترین اشتراک است

سیاوش سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:31 ب.ظ http://robonoiseman.com

سلام.
من خودم بدون دعوت با کله میام.
ببینم یعنی من باید زیر مجموعه یه نفر دی جواب دریافت کنم؟
این رسمشه؟
باشه دارم برات.
راستی تشریف فرمائی شما رو به جامعه اینترنتی بسیار بسیار خوش آمد گفته و امیدوارم که همینطوری ادامه بدی فقط نمونی اصفهون که شوهر گیرت بیاد خوب به جیگر میشی ها.
سیاوش از لیدن

سیاه سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 ب.ظ http://meslemarg.blogspot.com

فکر میکنم تو باید همکلاس خواهر من باشی. اگر انگلیسی دانشگاه اصفهان میخونی

مصطفا چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.otagh.blogfa.com

همچین گفتی بازگشت که یاد اون فیلم کذایی افتادم...اسمش چی بود ؟....آها...بازگشت دراکولا!...
راستی من لهجه مهجه یخده!!! همون مشهدیمونم نمیتونیم حرف بزنیم.خوشحالم که برگشتی...اگه دانشگاهتون خبری بود به ما هم برسون

یرقان چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.yaraghan.persianblog.com/

ایش.به طرز ازار دهنده ای داری اصفهانی میشوی ها.حالا تا کاملآ استحاله نشدی یه شام مارو مهمون کن

بچه مخفی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:33 ب.ظ http://invisible-kid.blogfa.com

=)) انگلیسی با لهجه اصفهانی..این دیگه آخرش بود=)) بعدشم اینکه : مازیار از اون آدمای نظر کپی پیست کن بوده احتمالا! دوما :‌عکس نمیخواد..همینطوری بدون عکس راحت تر میاد بالا وبالگت..ما هم راحت تریم!:)) کسی بهش یاد نده ها!

فرزانه پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ب.ظ http://dehkadeeshgh.blogfa.com

به به به سلام به نوه گلم سحر جوووووون..الهی مادر به قربونت بره..بزار اول جلو پات یه گوسفند قربونی کنم.....(تق...)حالا شد..یه خرده هم اسفند بران بدودم تا بترکند چسمان حسودانی چون گیرویییییییی از بلاد کفر.آخ جوووووووون اسممو نوتی چقدر شما لطف دارین ها!!!!!!!!!!آخه مادر جون تو که می دونی دیگه بنیه ندارم اگه زنبیل نباشه که دیگه........
راستی مادرجون هنوز شیرینی دانشگات رو ندادی..کم کم داری می اصفهونی ها حواست جمع باشه...بیا خونه که واست پارتی دادم توپ...
خوش باشی مادر جون..بخدا سپردمت.مواظب خودت باش.لباس گرم بپوش دوروز دیگه هوا سرد میشه..جوش نزنما!!!!!!!!قربونت.

محمد رضا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.btbt.blogfa.com

salam khoobi web lage ghashngo por bari dari ye khaste nabashi talabet
behem sar bezan khoshal misham
dar panahe hagh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد